عشق وازدواج..!

شاگردي از استادش پرسيد:عشق چيست؟؟؟

استاددرجواب گفت:به گندم زار برو وپرخوشه ترين شاخه رابياور

امادرهنگام عبور يادت باشد كه نمي تواني به عقب برگردي تا خوشه اي

بچيني...!

شاگرد به گندم زار رفت وپس ازمدت طولاني برگشت

استاد پرسيد:چه آوردي؟

شاگردبا حسرت جواب داد هيچ،هرچه جلوتر رفتم خوشه پرپشت تر

مي ديدم وبه اميدپيدا كردن پر پشت ترين تاانتهاي گندم زار رفتم.

استادگفت:عشق يعني همين...!

شاگرد پرسيد:ازدواج چيست؟؟؟

استاد به سخن آمد كه به جنگل برو وبلندترين درخت را بياور امابه ياد

داشته باش كه باز هم نمي تواني به عقب برگردي..!

شاگرد رفت وپس از مدت كوتاهي با درخت برگشت

استاد پرسيد:كه چه شد؟

شاگرد گفت:به جنگل رفتم واولين درخت بلندي را كه ديدم انتخاب كردم

ترسيدم جلوتر بروم وبازهم دست خالي برگردم

استاد گفت:ازدواج هم يعني همين...!

نظرات شما عزیزان:

شيوا

ساعت0:20---15 مرداد 1391

تفكربرانگيز بود..پاسخ:mer30 az nazareton...

نيما

ساعت0:19---15 مرداد 1391

جالب بود...خوشم امدپاسخ:mer30,maham khoshhalim az rezaiate u..

پدرام

ساعت0:18---15 مرداد 1391

واقعاعالي بود...مرحباپاسخ:mer30 az tashvighetoon

behnush

ساعت14:05---1 تير 1391

[وب سایت] - [ایمیل]

slm kheli webloge khubi dari
پاسخ:slm,mer30 nazare lotfetone baz ham behemon sar bezan

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: